17 ماهگی
سلام گلپسرم
17 ماهگیت مبارک خوشکل مامان
این عکسای این ماهت
بسلامتی خاله هم رفتن خونه خودشون
پله نوردی های خونه مادرجون(شما رو بزور باید میاوردیم پایین یکسره میرفتی بالا با بچه ها بازی کنی)
2 تیر اومدیم کرمان اینم اولین دردر
12 تیر یه شب خوب و به یاد موندنی برای بچه ها
اینم یه کاردستی برای تشخیص رنگها برای بچه هام
بازی با رنگ انگشتی مامان ساز
خونه درست کردن برا خودشون!!!!!رفتن روش تلویزیون نگاه میکنن
از کنار من بلند شدی رفتی رو پشتی کنار آبجی خوابت برد
کشته مرده این صحنه ام
وحالا پیشرقتات که تو حرف زدنکلا زیاد انگار دوست نداری حرف بزنی فقط چند روزه میگی اَتس(نمیدونم به چی میگی ولی خوشحالم که یه چیز جدید میگی خخخ)
به هر چی خوردنیه (آب و شیر و میوه و غذا)میگی آب
به هر چی حیوونه (سگ و گربه و پرنده و خزنده و چرنده)میگی هاپ
ولی در عوض اعضای صورتت رو میشناسی بهش اشاره میکنی گوش بینی دهن چشم ابرو مو و دست و پا
بعد اینکه آبجی رو کلاس ژیمناستیک فرستادم شما هم علاقه مند شدی دوست داری مثل آبجی حرکات رو انجام بدی حتی میشه گفت تلاشت از آبجی بیشتره و کلا در حال غلت زدنی دیگه حدودا یاد گرفتی غلت بزنی
همه چی رو میفهمی کارایی که میگم رو انجام میدی ماشا ء الله تو کارای خونه هم کمکمون میکنی
دندون هم که همچنان همون 8 تابا اینکه علائمش هست ولی نمیدونم چرا درنمیاد
حواسمون به شما نباشه تو حمام یافت میشی عاشق آب بازی هستی یه بار رنگ انگشتی درست کردم گذاشتمتون حمام بعد یک ساعت نیم که بازی میکردی با گریه اوردمت بیرونحمام هم که شده بود بازار شام
از پوشکت بدت میاد یک دفعه دیدم تو خونه لخت میگردی رفتم گشتم دیدم پوشکت رو دراوردی گذاشتی رو زمین یعنی شده بودم این شکلکهبهت میگم برو در دستشویی بشین جیش کن رفتی در دستشویی نشستی یه بارم بردمت تو دستشویی امتحان کنم ببینم همکاری میکنی یا نه گفتم بشین جیش کن راحت نشستی رو زمین انگار اومدی مهمونی بعدشم بند شدی رفتی سراغ آب و آب بازی...دیگه فعلا بیخیال امتحان کردن شدم