آغاز پروژه از شیر گرفتن
سلام پسرکم مرد کوچولوی خونم
چشم روهم گذاشتم بزرگ شدی اونقدری که به فکر از شیر گرفتنت افتادم
امروز از ساعت ۸ و نیم صبح شیر نخوردی
صبح که به مدت دو ساعت ازم میترسیدی!!طوری که من با خیال راحت غذامو گداشتم و شما با بابایی و ابجی بازی میکردی طرف منم نمیامدی😄
میدونم روز رو راحت کنار میای ولی برای شبت نگرانم
امیدوارم خدا کمکم کنه و صبرت بده تا راحت کنار بیای قند عسلم
دوستت دارم
تا بعد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی