18 ماهگی
سلام خوشکل پسرم
چشم رو هم گذاشتم و شدی یک سال و نیمه
کلی فضول شدی و البته کلی اقا شدی
با آبجی میسازی
خیلی همو دوست دارین وقتی نیست بی نهایت احساس تنهایی میکنی
حرف زدنت زیاد پیشرفت نکرده فقط به خوراکی تازگیا مگی مَ مَ قبلا به همه چی میگفتی آب
از اعضای بدنت زبون و دندون و شکم و ناف رو هم یاد گرفتی
هنوز امادگی از پوشک گرفتن رو نداری
و
این ماه بوس کردنو هم یاد گرفتی
اینم عکسای این ماهت
علی و عینک مامانی
یه روز صبح زود رفتیم بازاراین شد که مابقی خوابمو تو ماشین کردمبا این وضعیت
شب میلاد امام رضاع حاضر شدیم بریم پارک جشنولی از جشن خبری نبود یه بستنی زدیم بر بدن و برگشتیم خونه
کشف مکان جدید برای بازی
سوغاتی مادر جون برای گل پسر از کربلا(دستشون درد نکنه)
علی و ساک مادرجون در ترمینال
اینجا میگی منوبیار پایین که دوباره برم بالا
از دیگر سرگرمی هات
از خواب بیدار شدی چشمت خورد به تلویزیون و ..
اینجا از کنارم بلند شدی رفتی کنار بابات
صاحب اسمت نگه دارت باشه خوشکل مامان
دوستت دارم