زندگی دو نفره مازندگی دو نفره ما، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره
زندگی سه نفره مازندگی سه نفره ما، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره
زندگی چهار نفره مازندگی چهار نفره ما، تا این لحظه: 7 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره

فرشته دوم زندگیم

10 ماهگی تاج سر

1396/9/28 17:35
نویسنده : هستی مامی
182 بازدید
اشتراک گذاری

سلام تاج سرم پسرم

10 ماهگیت مبارک

حالا پیشرفتای این ماهت:

اگه چیزی بخوای و بهت ندیم خونه رو با صدات و جیغات دو تا میکنی هر چی بزرگتر میشی با آبجی بیشتر به مشکل برمیخوری هرچی برمیداره میخوای ازش بگیری نده جییییییییییییییییییییییغ میکشی و میزنی زیر گریهگریهکچل

9 ماه و 23 روزت که بود گفتی بَ بَ ولی بعد دو سه روز دیگه انگار فراموش کردی هرچی میگیم بگو بَ بَ میگی مَ مَ خندونکدیگه مادری گفتن چشمکهمون دو سه روز هم بخاطر دلخوشی بابات گفتیقه قهه

بازی اتل متل رو خیلی دوست داری شعرش رو که برات میخونم با دو دستت میزنی به پاهات و میخندی

 

برای پوشک کردن و لباس گرم پوشیدن برات مکافات دارم اغلب آبجیت میاد دستات رو برای پوشک کردنت میگیره که به خودت نزنی...باز خداروشکر زیاد بیرون نمیریم که لباس گرم بخوام تنت کنم وگرنه رسما سرما میخوردی

با ابجیت مسابقه جیغ برگزار میکنین یه جیغ تو یه جیغ اون ؛سرمون رو میخورین

 از اوایل ماه دستت رو به پاهامون میگرفتی و باهامون راه میرفتی ولی یکی دو روز شده که یه قدم تونستی برداری بعد می افتی

فکر کنم دلیل دندون درآوردنت رو فهمیدمچشمکصرفا برای گاااااااااااااز گرفتن مادرتخندونک

 

حالا از زلزله بگم برات که این ماه جزوی از خانواده مون شده بود خندونک کلا رو ویبره بودیم وسائلامون دم در ،چادر و ... تو ماشین، خودمون هم آماده سرازیر شدن از پله هاقه قههاول 6.1 ریشتر ساعت 6 صبح ، بابایی که شیفت بودن و ما تنها بودیم. بعد دو هفته که همه چی خوابید و زندگیمون داشت برمیگشت به روال عادیش یه روز ظهر ساعت 12 ظهر 6.2 ریشتر ...یعنی خدا میخواست بگه مرگ رو فراموش نکنین

اونم تمام شد (البته به نظر ما)شب شد و موقع خواب، البته اونشب کار زیاد داشتیم تا 1 بیدار بودیم فقط شما خواب بودی همین که قصد خواب کردیم دوبارهههههههههکچل اینبار 6.1 ریشتررررر

هیچی دیگه منتقل ماشین شدیم و شماها خوابیدین تو ماشین، من که رسما خودم بخاطر تپش قلبم رو ویبره بودم بیدار موندم ولی باز ساعت 3 هم 5.6 ریشتر ،اینبار خوبیش این بود که ما دیگه تو ماشین و جای امن بودیم (حالا این همه بکناررررر همون روز بعد برگشت به خونه و یکی دو ساعت استراحت با استرس؛ حال شما و آبجیت بد شد(حالت تهوع) و راهی بیمارستان شدیم ولی خداروشکرر با داروهای دکتر دیگه رفع شد)

خلاصه ما همچنان رو ویبره ایم و اگه روزی زلزله نیاد ما دلمون براش تنگ میشهدلشکسته

 

حالا عکس 10 ماهگیت


 

 

و حالا عکسای این ماهت:

 

علی درحال جیغ زدن

 

علی درحال بیسکوییت خوردن

 

 

علی درحال خرابکاری

 

 

کار مورد علاقت و همکاری آبجیت(لباساتو بهت میده و تو میندازیشتعجب)

 

 

اینم به تنهایی

اینم نتیجه یه بارش

 

البته بعدش آبجی به این صورت تاش میکنه و جمع میکنیمراضی بلهههههههههههه آبجی ماهی داری شما قدرش رو بدونمحبت

 

پسرکم مهر برداشته میخواد نماز بخونه

 

اینم سجده با دهنخندونک

 

یکی دیگه از سرگرمی هات

 

 

اینم قهر کردنتدلخور

 

بله دیگه دیر یا زود به این کار مشغول میشدی!!!!

 

 

علی عشقش اینه که آبجیش بیاد خونه بسازه و اون بیاد خراب کنه

 

 

 

بغلبای بای

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)